جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'silent scream'.
1 نتیجه پیدا شد
-
داستان فریاد بی صدا ... نویسنده : محمد ( ممد ) - ایدی تلگرام : @Mokingstar این داستان سبک انیمه و مانگا هست و نویسنده این داستان دوستم محمد هست . پارت اول همیشه...جلوی همه تحقیر میشدم .....همیشه اخرین بودم.... همه منو بازنده صدا میزنن...هیچوقت نتونستم اهدافم دنبال کنم....... برای هیشکی مهم نبودم ...هیشکیدوسم نداشت.. هیچ نوع توانایی نداشتم ....همیشه تو تمام درسا پایین ترین نمره رو میاوردم ....یک حس خیلی عجیب داشت از درون منو میخورد .. همیشه برام جالب بود که مانگا بخونم و انیمه ببینم...چون یه جورایی احساس میکردم چیزیکه گم کردم و میتونم بدستش بیارم فقط از این طریقممکنه.... همیشه خودم سرزنش میکردم که چرا نتونستم ضعف های خودم جبران کنم و اونا رو به نقطه قوتم تبدیل کنم.... .......... صبح ۶:۳۰ اا بازم یه روز بی حس دیگه ..خیلی خستم دلم میخواد بخوابم و دیگه بلند نشم... از تخت خوابم بلند شدم و یونیفورم مدرسه رو پوشیدم و صبحانه اماده کردم و بعد از صرف صبحانه کفشام و پوشیدم ..راهی مدرسه شدم ........ ............................. _بچه ها ببینین کی اومده +ایسه بازنده :هه بیریخت ایسه: ا سلام بچه ها چطورین :) _عجب رویی داره +گمشو عوضی :ایشش حالم بهم خورد ایسه:چرا من هیچ دوستی ندارم.....چرا همه از من بدشون میاد چرا من چنین زندگیدارم ...... همه از شکست من خوشحال میشن....هیشکی نمیخواد من وجود داشته باشم ..... صدای شکستن غرورم و ترکیدن بغضم همیشه تو گوشم میپیچید... خیلی دردناکه ....که زنده باشی و احساس کنی مردی.... ... ..................................... یهو مدیر وارد کلاس شد و یه دختر با موهای بلند و قرمز رنگ وارد کلاس شد مدیر:بچه ها امروز میخوام یه دانش اموز انتقالی جدید رو بهتون معرفی کنم سلام ...اسم من ماوو امیدوارم لحظات خوبی رو با شمابگذرونم ... زنگ تفریح به صدا در اومد .... همه از کلاس خارج شدن.....من دلیلی برای بیرون رفتن نداشتم همونجا روی میزم نشستم ... پایان پارت اول
- 13 پاسخ
-
- فریاد بی صدا
- داستان
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :